علاقهمندي ها
+
براي خودت زندگي کن،
کسي که ترا دوست داشته باشد، با تو ميماند، براي داشتنت ميجنگد...
اما اگر دوست نداشته باشد، به هر بهانهيي ميرود
کسي که ترا دوست داشته باشد، با تو ميماند، براي داشتنت ميجنگد...
اما اگر دوست نداشته باشد، به هر بهانهيي ميرود
مسافر ابديت
91/1/22
رضا تنها ...
.
رضا تنها ...
ممنون ساميه
رضا تنها ...
چي قبول نيست شقايق
+
دو ثقل محترم ختم رسل(ص) بنهاد در دنيا...يکي قران يکي عترت يکي صامت يکي گويا...وبعد از فوت او هر دو بشد بر نيزه اعدا...يکي در جنگ صفين و يکي در شام غم افزا...يکي از ان دو را بين در و ديوار ميبينم...
ميراب عطش
91/1/22
3 فرد دیگر
17 فرد دیگر
+
يك پرنده كوچك كه زير برگ ها نغمه سرايي مي كند براي اثبات خدا كافي است...ويكتور هوگو

بيا ازدواج كنيم
91/1/17
+
چقد بده....هر روز شرمنده دلت بشي........ديگه روم نميشه بهش اميد بدم....ديگه دستمو خونده..................نفس ميکشم تا به جاي مرده خاکم نکنند ! اينگونه است حال من ديگر چيزي نپرس...

بيا ازدواج كنيم
90/12/21
+
زندگي مثل اغلب اتوبوس ها شلوغه،وقتي هم يه جاي خالي ميشه براي نشستن،
راننده ميگه:پياده بشيد......آخر خطه!
راننده ميگه:پياده بشيد......آخر خطه!
گروه جرقه ايراني
90/11/27
+
دلـــــم گچ سفيد و صورتي ميخواد
...
ميخوام مث بچگي هام رو ديوار نقاشي کنم...دلم بچگي ميخواد...
...
ميخوام مث بچگي هام رو ديوار نقاشي کنم...دلم بچگي ميخواد...

سيده نرگس موسوي
90/11/21
+
به ياد ندارم نابينايي به من تنه زده باشد اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند:
مگه کوري؟
مگه کوري؟

عدالتجويان نسل بيدار
90/11/16
+
همسر امام رحمه الله عليه مى گويند:
(تا حالا نشده كه من از نماز شب ايشان بيدار شوم ). چون چراغ را مطلقاً روشن نمى كردند.
نه چراغ اتاق را روشن مى كردند، نه چراغ راهرو را و نه حتى چراغ دستشويى را [او از يك چراغ قوه كوچك كه تنها جلوى پايشان را روشن مى كرد، استفاده مى كردند.(124)] و براى اين كه كسى بيدار نشود، هنگام وضوى نماز شب ، يك ابر زير شير مى گذاشتند كه آب چكّه نكند و
(تا حالا نشده كه من از نماز شب ايشان بيدار شوم ). چون چراغ را مطلقاً روشن نمى كردند.
نه چراغ اتاق را روشن مى كردند، نه چراغ راهرو را و نه حتى چراغ دستشويى را [او از يك چراغ قوه كوچك كه تنها جلوى پايشان را روشن مى كرد، استفاده مى كردند.(124)] و براى اين كه كسى بيدار نشود، هنگام وضوى نماز شب ، يك ابر زير شير مى گذاشتند كه آب چكّه نكند و
*دردودل*
90/11/15
+
سيلامم..مامانم اومده ميگه برو تو سايت بانك ملي!ميگم رفتم بازنميشه!ميگه پس به كارات برس(يعني من برم)..گفتم:كاري ندارم!(كارخاصي ندارم)..ميگه پس پاشو برو درستو بخونووووكلي كار انداخت رووم...منم گفتم نه كار دارم!!
← اف1 ✿
90/11/15
+
درود بالاخره بعد از سالهاي دور از خانه آهنگ وب مي گذاريم با کمک مادر پارسي بلاگ خاتون اين هم تقديم به او (در ضمن اين پشتيبان اصلا همکاري نکرددي

پروازدل !
90/11/15
+
از آن هنگام كه حق را به من نمودند در آن دو دل نگرديدم . [نهج البلاغه]
گپ و گفت و.......
90/11/15
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید